همه چی برای نواختنت جور بود،
جز تو
که سرابی بیش نبودی ،
نُتهایم همه فالش نوشته شده اند
و من
هنوز اندرخم یک کوچهام ،
کوچهای بنام #دلتنگی
[یوسف رجبی]
- ۰ نظر
- ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۴۷
همه چی برای نواختنت جور بود،
جز تو
که سرابی بیش نبودی ،
نُتهایم همه فالش نوشته شده اند
و من
هنوز اندرخم یک کوچهام ،
کوچهای بنام #دلتنگی
[یوسف رجبی]
صبح ها
از چشمانت جان میگیرم و تا امتداد شب
عاشق میشوم
هر روز طول این رودخانه را
بر خلاف آب
خواهم زیست
[یوسف رجبی]
فلسفه بافی نکن ,
دنیای ماهی آکواریومی
همون حصار شیشه ای دورشه.
حالا
بزرگ و کوچیک بودن جهان دور شیشه
واسش فرقی نمیکنه
[یوسف رجبی]
باور کن
زمین را؛
با همین کلمات قصار ماجوج،
با همین لطافت بارش باران،
تنهایی کنار پنجره،
شُر شُر باران؛
[یوسف رجبی]
بر خانه دلم آشیانه ساخته
این بوف سیاه
خرابه که باشی
شومها در تو زندگی خواهند کرد
[یوسف رجبی]
چقدر راحت می بافیم،
بزرگ می کنیم
خاطره می سازیم
آرزوهایی را که محال می دانستیم
مثل ماهی قرمزی
در عمق تنگ کوچک طاقچه
[یوسف رجبی]
سلامی که در دهان میخشکد
به نگفتنها،
و چشمی که گویا
هیچوقت نای دیدن داشتن نخواهد داشت؛
از تو چه پنهان،
بی دردسر
خیال بافی میکنم
از تو
بر حاشیه دفتر قدیمیام
[یوسف رجبی]
گاهی به چشم خود
میبینم
که چطور آرزوهایم تباه میشوند
ذره ذره جان میدهند
زنده به گور میشوند
و مرگ یک انگیزه را
میهمان تفکرات موهم من خواهند کرد
[یوسف رجبی]
از تو چه پنهان هوا برم داشته است
وقتی از زمین دل کندم
هوایی شدم
...
[یوسف رجبی]
نه تو لیلی هستی
و نه من مجنون ,
ریشه این #دلتنگی
در کدامین خاک جان گرفته
و رشد میکند؟؟!!!
که هر روز بزرگتر میشود
[یوسف رجبی]