دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
بی گفت و گوی زلف تو دل را همیکشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
تفعل یک روز بارانی من از غزلیات حضرت دوست/ #حافظ
شاید دو ساعت گیر کردن تو ترافیک تهران و دیر رسیدن به محل کار، لذت بارش بارون زمستونی رو برد. تو روزای بارونی مهربونتر از همیشه باشیم. آخه میدونید که؛ یه بارونه و یه عالمه مکرر خاطرات.
زندگیتون به فال نیک
یوسف رجبی / پنجم دی ماه یکهزار و سیصد و نود و پنج
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
بی گفت و گوی زلف تو دل را همیکشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
تفعل یک روز بارانی من از غزلیات حضرت دوست/ #حافظ
شاید دو ساعت گیر کردن تو ترافیک تهران و دیر رسیدن به محل کار، لذت بارش بارون زمستونی رو برد. تو روزای بارونی مهربونتر از همیشه باشیم. آخه میدونید که؛ یه بارونه و یه عالمه مکرر خاطرات.
زندگیتون به فال نیک
یوسف رجبی / پنجم دی ماه یکهزار و سیصد و نود و پنج
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۹