دیروز از حوالی خیابانهای پر ازدحام شهرم گذشتم
مثل هر روز ولی با کمی سر و صدای اضافی در همهمه های شهر سربیام
به خودم که میآیم
میبینم
خودم را، در یک دور واهی
که دائم من را از من دور و به خودم میرساند
یک دور پوچ که انتهایی جز بالا بردن ارقام سن تقویمی من ندارد
در بند شهرنشینی شدبم و در حسرت آرامش
و چه زود میگذرد ایام
یک روز کاری دیگر مانده تا عید
به نو شدن تقویم کهنهی روی میز
و دوباره همه چی از نو
من از نو
شهر از نو
شلوغی از نو
چه بیقرار ساختهای مرا
همین حوالی ، خودت را برسان
...
زودتر
[یوسف رجبی]
مثل هر روز ولی با کمی سر و صدای اضافی در همهمه های شهر سربیام
به خودم که میآیم
میبینم
خودم را، در یک دور واهی
که دائم من را از من دور و به خودم میرساند
یک دور پوچ که انتهایی جز بالا بردن ارقام سن تقویمی من ندارد
در بند شهرنشینی شدبم و در حسرت آرامش
و چه زود میگذرد ایام
یک روز کاری دیگر مانده تا عید
به نو شدن تقویم کهنهی روی میز
و دوباره همه چی از نو
من از نو
شهر از نو
شلوغی از نو
چه بیقرار ساختهای مرا
همین حوالی ، خودت را برسان
...
زودتر
[یوسف رجبی]
- ۰ نظر
- ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۲۱