گاهی به نظر میرسه آخرشه، آخریشه، نمیشه ؛ ولی در همین نقطه انتها تازه میفهمیم اولشه، آخریش نیست، میشه. خلاصه اینکه حس "دیگه نمیتونم طاقت بیارم" یه حس کاملا اشتباهیه که تلقین میکنیم به خودمون. در صورتی که آدما به شرایط حالشون خیلی زود عادت میکنن.
یه متن نوشته از دوست عزیز خانم هیئتی که در ادامه میارمش:
"برای حذف آدمای "سمی" از زندگیتون هیچ گاه احساس گناه و خجالت و پشیمونی نکنین! فرقی نمیکنه از بستگانتون باشه یا "عشقتون" یا ی آشنای تازه! مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشه جایی باز کنید.
جدایی ها تلخند و آزار دهنده! اما از دست دادن کسی که باعث آزار و حقارت شماست، در حقیقت منفعته نه خسارت ..."
و خلاصه اینگونه بود که اندیشیدیم در یک روز خنک بارونی بهاری. اندیشیدیم به بودن آدمای مضر کنارمون. باید برید. باید هرس کرد تا شکوفه داد. با قدرت بیشتر بارور شد و سبز بود.
یه متن نوشته از دوست عزیز خانم هیئتی که در ادامه میارمش:
"برای حذف آدمای "سمی" از زندگیتون هیچ گاه احساس گناه و خجالت و پشیمونی نکنین! فرقی نمیکنه از بستگانتون باشه یا "عشقتون" یا ی آشنای تازه! مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشه جایی باز کنید.
جدایی ها تلخند و آزار دهنده! اما از دست دادن کسی که باعث آزار و حقارت شماست، در حقیقت منفعته نه خسارت ..."
و خلاصه اینگونه بود که اندیشیدیم در یک روز خنک بارونی بهاری. اندیشیدیم به بودن آدمای مضر کنارمون. باید برید. باید هرس کرد تا شکوفه داد. با قدرت بیشتر بارور شد و سبز بود.
[یوسف رجبی]
- ۰ نظر
- ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۶