نوشته‌های یک توکا

Writing minimalist Bio

نوشته‌های یک توکا

Writing minimalist Bio

می‌نویسم. هر زمان و هر چی که حالمو خوب‌تر کنه. همین


ارشد ارتباط تصویری / طراح گرافیک/ پژوهشگر و ...


به احترام هم؛ کپی نکنیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۰ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

زن‌ها موجودات عجیبی هستند
بیشتر از همه انتظار را می‌فهمند
با انتظار بزرگ می‌شوند
لا به لای گرفتاری‌های روزمره‌شان
با انتظار عاشق می‌شوند
با انتظار بچه‌دار می‌شوند
با انتظار پیر می‌شوند
یا عاشق نمی‌شوند
یا عاشقانه می‌میرند
زن‌ها، موجودات عجیبی هستند
زن‌ها معنی واقعی انتظارند
آن‌ها لایه‌های سخت دوستت دارم را از چهره مردان می‌شویند
و به هر تبسمی عاشقانه زندگی می‌دهند

انتظار نام دیگر زن است
زنی از جنس بودن‌ها
از جنس خواستن‌ها
زنی که از هر مردی مرد‌تر و از هر انسانی شایسته‌تر از انسانیت است
زن‌ها ایستاده‌ترین سرو بلند قامت جهان‌اند
زن‌ها اسطوره‌های مظلومی هستند که
خالق زیبایی، صبر، مهر و زندگی هستند.
زن‌ها "زن" هستند



[یوسف رجبی]

  • yousef rajabi
بارها خواب مانده‌ام
از زندگی، از کار، از تو
آری از تو
که حتی برایت نبوده‌ام
و روزها در خواب داشتنت ملول گشته‌ام
مست بود‌ه‌ام

زندگی مرا بیدار کرد
سختی‌هایش هوشیار
و تو
به نو ترین بهانه
در خود کشتی

بگذر
زندگی بگذر


[یوسف رجبی]
  • yousef rajabi
این روزا نمی‌تونم بنویسم
ینی می‌نویسم ولی بعدش پاک میکنم.
خود سانسوری گرفتم و باید بگم

"روزهای سختیه"
  • yousef rajabi
گاهی وقتا به عقب برمیگردی و همه چیو مرور میکنی، تو ترافیک، لابه لای یه آهنگ، تو مواجهه با یه مکان و یا حتی خوردن یه نوع غذا، رنگ و بوی اتکلن و خلاصه خیلی چیزای دیگه. بر میگردی و مرور میکنی. دائما مرور میکنی، خودتو میخوری تا آهنگت تموم بشه. که حال و هوات عوض بشه. بعضی چیزا تو زندگی حتی با گذشت زمانم از یاد نمیره و مث یه چرخه دائما تکرار میشه. تکرار میشه و میسوزوندت.
خاطره‌های بد، خاطره‌های خوبو میخورن.


[یوسف رجبی]
  • yousef rajabi
اینجا نشسته‌ام و بهانه‌ام تویی
صحبت بی کلام عاشقانه‌ام تویی


به قول حضرت دوست: "کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها"
  • yousef rajabi
گاهی به نظر میرسه آخرشه، آخریشه، نمیشه ؛ ولی در همین نقطه انتها تازه میفهمیم اولشه، آخریش نیست، میشه. خلاصه اینکه حس "دیگه نمیتونم طاقت بیارم" یه حس کاملا اشتباهیه که تلقین میکنیم به خودمون. در صورتی که آدما به شرایط حالشون خیلی زود عادت میکنن.

یه متن نوشته از دوست عزیز خانم هیئتی که در ادامه میارمش:
"برای حذف آدمای "سمی" از زندگیتون هیچ گاه احساس گناه و خجالت و پشیمونی نکنین! فرقی نمیکنه از بستگانتون باشه یا "عشقتون" یا ی آشنای تازه! مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشه جایی باز کنید.
جدایی ها تلخند و آزار دهنده! اما از دست دادن کسی که باعث آزار و حقارت شماست، در حقیقت منفعته نه خسارت ..."

و خلاصه اینگونه بود که اندیشیدیم در یک روز خنک بارونی بهاری. اندیشیدیم به بودن آدمای مضر کنارمون. باید برید. باید هرس کرد تا شکوفه داد. با قدرت بیشتر بارور شد و سبز بود.


[یوسف رجبی]
  • yousef rajabi
هر روز صبح از خواب بیدار می‌شوم و تا شب درگیرم. پول درآوردن و گذران زندگی و هزارتا مشغله، بی آنکه کمی فکر کنم که دلیل صبح امروزم چه بوده؟! آیا واقعا باید هر روز برنامه تکراری روزهای پیش رو اجرا کرد تا زمانی که سوت قطار عمر آدمی فریاد زند : آخرشه. مسافر عزیز بای بای. دنیا بای بای. فرصت ها بای بای. و دیگر هیچ راه برگشتی نیست.
بیدار شدن از خواب امروزم مثل باقی روزها بود ولی ترافیک زیاد و مسافت راه منو درگیر کرد که کمی تامل کنم و به اطرافم بیشتر توجه کنم و کمی لذت ببرم. آخر این زندگی تکراری مجالی برای لذت برایت باقی نمی‌گذارد. تو می‌مانی و خودت وسط برهوت دنیا.
بگذار ساده تر بگویم، امروز می‌خواهم کمی زودتر برگردم به خا‌نه ام. می‌خواهم کمی بیشتر در کنارشان بمانم و از زندگی‌ام کمی بیشتر لذت ببرم. می‌خواهم کمی استراحت کنم. کمی قدم بزنم و کمی بیشتر از کمی کتاب بخوانم . موزیک گوش دهم و به گرفتاری‌هایم اعتنایی نکنم.
می‌خواهم فقط کمی .....

زندگی کنم
  • yousef rajabi
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست

چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست

بی گفت و گوی زلف تو دل را همی‌کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست

عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده‌ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

تفعل یک روز بارانی من از غزلیات حضرت دوست/ #حافظ

شاید دو ساعت گیر کردن تو ترافیک تهران و دیر رسیدن به محل کار، لذت بارش بارون زمستونی رو برد. تو روزای بارونی مهربون‌تر از همیشه باشیم. آخه میدونید که؛ یه بارونه و یه عالمه مکرر خاطرات.

زندگیتون به فال نیک
یوسف رجبی / پنجم دی ماه یکهزار و سیصد و نود و پنج
  • yousef rajabi
روبروی آینه قدی اتاقم می‌ایستم
می‌بینم و می‌چینم
چروک افتاده به چهره‌ام،
سالهای رفته و گیسوان ریخته
تارهای سپید تجربگی
یا پیری ...
چه فرق می‌کند
مهم این است که

زمان می‌گذرد
بی برگشت !!!


[یوسف رجبی]
  • yousef rajabi
نم نم می‌بارد
خستگی از شانه‌های مغموم سردم
ساز قلبم کوک نیست
لرزش دستانم
خبر از غروب می‌دهد و ناکامی این دنیای چرک مرده

و تیغ می‌کشند
روزهای تقویم بر پیشانی تن کرخت عریان زمان
وای بر من
وای برمن که نباشی و باشم

زمان بایست ...!!!


[یوسف رجبی]
  • yousef rajabi