چه رسم عجیبی است
هر که میرود، میماند؛
میماند و آنقدر در ذهنمان
بزرگ میشود
که گویی هست؛
...
فقط یک چیز میماند،
و آن ...
عذاب شیرینی است که میکشیم؛
میکشیم و در فراقش میبافیم،
آسمان و ریسمان خیالاتمان را
و همینطور میگذرد
"زندگی"
آنوقت، ما میمانیم و
خندقی از دلتنگی به دورمان؛
نه پای رفتن میماند و نه جای بودن
چه شیرینی عجیبی است این "فراق"
[ یوسف رجبی]
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۶